پربازدید

ویدیو

کووید-19

به یاد قمر و ملک الشعرای بهار

گفت و گوی زیر میان دو تن از دوستداران شعر و موسیقی کلاسیک ایران که ساکن تورنتو هستند، انجام شده که مطالعه آن خالی از لطف نیست! 

محمد:

مطلب زیر را در جایی خواندم و خواستم با تو هم شریک شوم: 

«قمر اين زن بزرگ، ۱۴ مرد اد ۱۳۳۸ در شمیران، بر اثر سکته مغزی درگذشت.

وی در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شده‌ است.

تصنیف مرغ سحر با شعر محمد تقی بهار و آهنگ مرتضی نی داوود در سال ١٣١٣ برای اولین بار با صدای قمر در گراند هتل تهران اجرا شد. این تصنیف دو قسمت دارد که در همان اوائل خواندن قسمت دوم آن ممنوع شد. عجیب این است که بعد از انقلاب هم کسی قسمت دوم را نخوانده است.

قسمت اول را همه حفظ هستند!!!!!

اما از قسمـت دوم کسـی حرفی به میان نمی آورد، می دانید چرا؟

راجع به مرغ سحر برایمان بگو 

ـ جمشید خان! سخن بگو!

مرغ سكوت، جوجة مرگي فجيع را در آشيان به بيضه نشسته ست!»

جمشید: 

سلام ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮامی

ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﻍ ﺳﺤﺮ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ، 

ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ اﻗﺎﻣﺘﮕﺎﻫﻢ اﺯ ﺩﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪاﺭی ﻣﻴﻨﻤﺎﻳﻢ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ اﺯ پرند ه پروری و ﻣﺮﻍ ﺩ اﺭﻱ معذورم و ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻓﺎﻗﺪ ﺻﻼﺣﻴﺖ ﺟﻬﺖ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ اﻇﻬﺎﺭ ﻧﻆﺮ ﺑﻴﻂﺮﻓﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﻍ و ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻢ، اﮔﺮﭼﻪ ﻣﺮﻍ ﺳﺤﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻣﺮﻍ ﻋﺸﻖ، ﻣﺮﻍ ﺣﻖ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻣﺮﻍ ﺁﻣﻴﻦ، ﻛﺒﻮﺗﺮ ﺩﻝ ﺑﺎﺷﺪ و ﻳﺎ ﻣﺮﻍ ﺧﻴﺎﻝ، ﺧﺮﻭس ﺳﺤﺮی و ﻳﺎ اﺯ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺁﻟﻔﺮﺩ ﻫﻴﭽﻜﺎﻙ.

ﺑﺎ ﺗﺸﻜﺮ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮا ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻆﺮ ﺩﺭﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩ ه اﻳﺪ ﺑﺎﻳﺪ اﻋﻼﻡ ﻧﻤﺎﻳﻢ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻴﻜﻪ اﻳﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪگی ﻣﻦ ﺣﻀﻮﺭ ﺩاﺭﻧﺪ اﺯ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﻍ و ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ اﺯ ﻫﺮ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺧﻮﺩﺩاﺭی ﺧﻮاﻫﻢ ﻧﻤﻮﺩ .

اﺧﻴﺮا ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ اﻡ ﻛﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺟﻮاﻧﻴﻢ اﺯ ﻗﻔﺲ ﭘﺮﻳﺪﻩ، ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ اﻡ و ﻳﻚ ﻗﻔﺲ ﺧﺎﻟﻲ اﺯ ﺯﻧﺪگانی، اﮔﺮﭼﻪ ﮔﻔﺘﻪ اﻧﺪ ﻛﻪ:

اﻱ ﻣﺮﻍ ﺳﺤﺮ ﻋﺸﻖ ز ﭘﺮﻭاﻧﻪ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯ

ﻛﺎﻥ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺭا ﺟﺎﻥ ﺷﺪ و ﺁﻭاﺯ ﻧﻴﺎﻣﺪ

ﻭلی ﻧﺪای ﺁﺷﻨﺎی ﻧﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ای ﺩﺭ ﺧﻮاﺏ و ﺑﻴﺪاﺭی ﻧﻴﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺑﻴﻬﻮﺷﻴﻢ ﺳﺮﻭﺩ:

ﺩانی ﻛﻪ ﺳﭙﻴﺪﻩ ﺩﻡ ﺧﺮﻭﺱ ﺳﺤﺮی

یک بند ﭼﺮا ﻫﻤﻲ ﻛﻨﺪ ﻧﻮﺣﻪ ﮔﺮی

یعنی ﻛﻪ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺻﺒﺢ

اﺯ ﻋﻤﺮ شبی ﮔﺬﺷﺖ و ﺗﻮ ﺑﻴﺨﺒﺮی

ﭘﺎﻳﻨﺪﻩ و ﺑﺮﻗﺮاﺭ ﺑﺎشی

لازم به توضیح اینکه بعلت ضعف حافظه و عدم دسترسی به منابع موثق، به ناچار دستکاری مختصری در اشعار متقدمین صورت گرفته که امیدوارم منتقدین بر حقیر ببخشایند.

الاحقر فلانی

محمد:

استاد عزیز و گرامی، همان گونه که اشاره کردید پرنده جوانی خود از قفس پرید ولی خود تان مید انید که این پرند ه جوان همان عقاب آزاده امروزی است که با باری از تجربه زند گی، همراه با علم به زند گی، در افق بالا به د ید ه بانی، طبیعت خود را به کار گرفته به ابلهان و مفت فروشان میخند دو به گزافه گویان تمسخر و به اند یشمند ان به د یده عبرت مینگرد.

استاد عزیز، دوست گرامی، باید که این شخصیت و علم گوهر بار را به ارزانی به عاشقان داد تا آیند گان هم بتوانند از دانسته های شما بهره برد اری کنند.

جمشید: 

سلام

فکر می‌کنم شماره اشتباه تماس گرفته اید،

یا مرا اشتباه گرفته اید،

یا ما را گرفته اید،

بهر حال ممنون از این اشتباه کاری،

بخاطر همین اشتباه کاری من کم کم دارم با ادبیات آشنا میشوم، چه دنیای جالب و حیرت انگیزی.

قسمت اول مرغ سحر

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه‌تر کن

زآه شرربار این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پربسته! ز کنج قفس د رآ

نغمه آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصه این خاک تود ه را

پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد

آشیانم د اد ه بر باد

ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!

شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است، گل به بار است

ابر چشمم ژاله‌ بار است

این قفس چون د لم تنگ و تار است

شعله فکن در قفس، ای آه آتشین!

دست طبیعت! گل عمر مرا مچین

جانب عاشق، نگه ای تازه گل! از این

بیشتر کن

مرغ بید ل! 

شرح هجران 

مختصر، مختصر، مختصر کن

قسمت دوم مرغ سحر

عمر حقیقت به سر شد

عهد و وفا بی‌سپر شد

ناله عاشق، ناز معشوق

هر دو دروغ و بی‌اثر شد

راستی و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد

از پی دزد ی وطن و دین بهانه شد

دیده تر شد

ظلم مالک، جور ارباب

زارع از غم گشته بی‌تاب

ساغر اغنیا پر می ناب

جام ما پر ز خون جگر شد

ای دل تنگ! ناله سر کن

از قوید ستان حذر کن

از مساوات صرفنظر کن

ساقی گلچهره! بده آب آتشین

پرده دلکش بزن، ای یار دلنشین!

ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین!

کز غم تو، سینه من پرشرر شد

کز غم تو سینه من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

Post URL: https://salamtoronto.ca/?p=102156



بیشتر بخوانید

بیشتر بخوانید

ویدیو

پربازدید

کووید-19