پربازدید

ویدیو

کووید-19

«پیچ و خم های زندگی»: قسمت سوم و پایانی

براي بهتر كردن جو خانه كه همه را از چشم همسرم مي ديدم چند بار او را براي هوا خوري به مسافرت و حتّي به كربلا و سپس با خودم به مكّه بردم تا شايد جبران گذشته ها گردد ولي همسرم پس از بازگشت از مكّه و يافتن لقب «حاجيه خانم» نه تنها بهتر نشد که بدبختانه به بیماری وسواس (پاکی و نجسی) نیز دچار شد، حالا ديگر هيچ كس جلودار وسواس هاي مذهبي او نبـود، وقتی به خانه می آمدم تا مرا سر تا پا توی حمام نمی کرد اجازه نمی داد دست به چیزی بزنم، مرتب به جان بچه ها نق می زد که پاکی و نجسی سرشان نمی شود. همـه چیـز را چنـد بـار می شست و خلاصه محیط خانه را با شکایت های بی مورد خود تبدیل به جهنم می کرد.

در این جا دوستم سری از روی تأسف تکان داد و گفت: «من خودم فردي مسلمان و متعهّد به انجام تکالیف مذهبی هستم و نجس و پاكي را خوب مي شناسم ولي كار همسرم ماوراء اين حرف ها بود و رفتارش كم كم به يك بيماري لاعلاج تبديل شده بود.

حالا پس از سال ها كه ما داراي عروس و داماد و يك دوجين نوه هستيم كار او صرفنظر از شستن و تمیز کردن هرچه که در خانه می باشد رسیدگی به وضع دخترها و پسرها و بچه های آن هاست و بنده بي مقدار در خانه محلّي از اعراب ندارم به خصوص كه با وسواس عجيبي كه او نسبت به پاكي و نجسي اشياء پيدا كرده هر روز با اعصاب خراب از خانه خارج مي شوم و شب ها با اعصابي خراب تر از كار و اوضاع خانه سر به بستر مي گذارم.

در اين جا از گفتن باز ايستاد و پس از لحظه اي سكوت گفت: «حالا دانستي چرا گفتم هر لذّتي در دوران جواني از زندگي زناشوئي بردي برنده اي و در غير اين صورت حواله آن به دوران پيري كاري عبث و بيهوده مي باشد».

به عنوان گلایه گفتم: «من فكر نمي كنم همه زن ها اين طور باشند و تا آن جا كه اطّلاع دارم زن هائي هم هستند كه در پيري با شوهرانشان به سير و سفر مي روند و رفتار خوبي هم با یکدیگر دارند».

آهي از روي حسرت كشيد و گفت: «اين كه گفتم تجربه زندگي خودم می باشد ولي دوستان زيادي دارم كه کم وبیش دچار همین مشکلات هستند و همگي در سنین پیری برخوردهائي مشابه من با همسرانشان دارند».

گفتم: «اوّلين بار است كه اين ها را مي شنوم چون براي افرادي مثل ما كه دوران جوانيمان دوران كار و فعّاليّت وفراهم نمودن اندوخته اي براي دوران پيري است، فقط زماني كه بچه ها سر وسامان مي گيرند فرصتي به دست مي آيد تا از اندوخته هاي جواني بهره گيريم و جبران مافات را بنمائيم».

گفت: «ظاهرا» بايد اين طور باشد ولي به نظر من در فرهنگ مردسالاري جامعه ما زنان براي يافتن برتري بر مردان بهر دري مي زنند و بهر حيله اي متوسّل مي شوند. يكي از حربه هاي مؤثر و مفيد آن ها وجود بچه ها است، به اين ترتيب كه با محبّت بيش از حد به فرزندان خود و وابسته نمودن آن ها به مادر و كسب حمايت آن ها پس از بزرگ شدن، در مقابل شوهران خود مي ايستند و چنان چه شوهري مثل من كارش در دوران جواني جان كندن در بيابان ها براي كسب لقمه اي نان باشد و مجبور شود سرپرستي بچه ها را دربست دراختيار همسرش بگذارد عاقبتي بهتر از اين نخواهد داشت به خصوص اگر همسر او داراي تعصّبات حاد مذهبي و يا اجتماعي ديگري نيز باشد كه متأسّفانه اين تعصّبات در دوران پيري حادتر و لاعلاج تر مي گردند».

و در پايان صحبت هاي خودرا اين طور خلاصه نمود: «همسران در اوّل ازدواج كاملا» مطيع و مهربان هستند ولي به مجرّد اين كه يكي دو بچه به دنیا آوردند و دور وبر مرد را شلوغ كردند و اطمينان يافتند درخانه حامي و پشتيبان دارند كم كم شوهـر خود را به زير مي كشند و تا آن جا كه قدرت داشته باشند آن را ادامه مي دهند، اندازه اين كشش نيز بستگي كامل به قدرت و ضعف شوهر و انصاف زن در محيط خانه دارد».

به قهوه خانه اي نزديك همدان رسيده بوديم، صلاح در آن دانستم تا توقّفي كرده و غذائي بخوريم، از شما چه پنهان با شنيدن داستان زندگي دوستم سوزشي در ستون فقرات خود احساس مي كردم، لازم ديدم با خارج شدن از ماشين و كشيدن چند نفس عميق و استفاده از آفتاب داغ بعد ازظهر سرماي كشنده اي را كه درسرتا سر پشـت خـود احساس مي كردم قدري التيام بخشم.

در آن سفر با صوابديد او از خريد دستگاه مزبور منصرف شده روز بعد به تهران بازگشتيم. او رويدادهاي ديگري نيز از زندگي خود برايم تعريف كرد كه هركدام به جاي خود پندي گرانبها و درعين حال جوهر گزنده اي از واقعيّت هاي زندگي براي جوانان در بر داشت.

سال ها گذشت و من بارها با او مسافرت كردم ولي نمي دانم چرا هر وقت به ياد داستان زندگي او در راه همدان مي افتم همان سوزش عجيب را در وسط تيره پشتم احساس مي كنم، تو گويي برايم مسلّم شده كه اين واقعه ممكن است براي هر شوهر زحمتكشي در طول زندگيش روی دهد.

تابستان سال 1998

Post URL: https://salamtoronto.ca/?p=51742



بیشتر بخوانید

بیشتر بخوانید

ویدیو

پربازدید

کووید-19