به بهانه نوروز: قصـه عمو نـوروز و بهـار
یکی بود یکی نبود. پیرمردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی و زلف و ریش حنا بسته، شال خلیل خانی، شلوار گشاد و گیوه تخت نازک از کوه راه می افتاد و عصا به دست به سمت دروازه شهر براه می افتاد. بیرون از دروازه شهر پیرزنی...
14 مارس 2019